مهمونی درهتل مهین سرای راهب
کودکم آرام آرام قدمی کشدومن درسایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم... اومی رقصدومن آرام آرام نوای کودکانه اش رازمزمه می کنم ... اومی خنددومن ازشوق حضورش اشک می ریزم ... اوآرام درآغوشم می خوابدومن تاصبح ازآرامشش آرام می شوم... اوپروازمی کندومن شادمانه آنقدرمی نگرمش تاچشمانم جزاوهیچ نبیند... اوبازی می کند...کودکانه می پردوبازبان شیرین خودش حرف می زند به زبانی که جزمن کسی نمی فهمدش... طبیعت راحس می کند,خدارامی بویدومن کودکانه درسایه بزرگیش پنهان می شوم تاازگرمای دست نوازش غیب بی بهره نمانم... عزیزم : توهدیه ای بزرگ, ازطرف خداوندی ...امامن هم...
نویسنده :
مامان نفیسه
23:47